8

به نام خدای رحمان

بالاخره اومدم خونه. دیروز ساعت داشت 4 میشد که همسرم اومد بروجرد دنبالم. همه بچه ها رفته بودن فقط دوستم که اونم تو دلش نی نی داره مونده بود البته همسرش اومده بود ولی لطف کردن وایسادن تا منم تنها نباشم.

بر خلاف تصورم این چند روز بد نگذشت خیلی.... از لحاظ علمی که خیلی بهم خوش گذشت و اگه پسر بودم حتما میرفتم کارخونه کار میکردم...شیرین بود درسایی که خونده بودیم و اونجا در ابعاد وسیع میدیدیم.... چقدر خوبه هرشهر همچین صنعتی داشت... مجموعه فوق العاده بزرگ و منظم ...

اگه حضور یه نفر و فاکتور بگیریم که حسابی رفت رو اعصابمون با عقده ای بازی هاش...روزای خوبی بود. .  یعنی موندم بعصی پدر مادرا چه جور میگن که بچه بزرگ کردن!! هیچ تربیتی نمیدادن و تو کوچه بزرگ میشد شاید نتیجه بهتری میداد. 

نی نی دوستم هنوز معلوم نیست جنسیتش..5 ماهش تموم شده.  تکوناشو حس نمیکرد و نگران بود از این موضوع ..که تو این چند روز اونجا شروع کرد به تکون خوردن. .. خیلی خاطره خوبی شد.

پسرمنم قربونش برم اینقدر محکم میزد دوستام متوجه حرکاتش میشدن. 

کاش همه مجردا که تو سن ازدواجن یه ازدواج خوب داشته باشن..مخصوصا استاد مون که سنش هم بالا رفته حسابی...خیلی هوامونو داشت این چند روزه...خدا خیرش بده

چند نفری که از یه شهر دیگه اومده بودن برا کاراموزی فوق العاده بی ادب و بی سواد بودن.  تحمل کردنشون واقعا سخت بود.. خدایا کمکم کن یه پسر خوب و مودب تربیت کنم. دیدنشون تو کارخونه با اون حرکات برام عذاب اور بود.. هیچ نشانه ای از شعور نداشتن..مخصوصا یکی شون که خیلی رودار بود 

دو روز آخر هم پاهام حسابی ورم کرده بود و درد داشت....تایم سرپا بودنمون خیلی زیاد بود. 

6 ماهم تموم شد و رفتم تو 7 ماه. خدارو شکر که خوب گذروندم...

خدااایا شکرت به خاطر همه چیزایی که دارم و قدر نمیدونم...

نظرات 5 + ارسال نظر
دلارام مهربون چهارشنبه 14 مرداد 1394 ساعت 18:19

اره دقیقا همینو نوشته بود... چون وقتی داروهامو می گیرم بعد می برم نشونش میدم....

تا الان که ماه چهارمم هیچ قرصی بغیر از فولیک اسید نخوردم...دیگه باید چیا بخورم؟؟؟

دیگه باید آهن و مولتی و کلسیم هم شروع بشه.

شبنم دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 11:38 http://foodlover.mihanblog.com/

تازه از طریق وبلاگ دلارام پیدات کردم. خدا نی نی رو سالم نگه داره و زودی بیاد تو بغلت. امیدوارم تو درست موفق باشی و به زودی یک خانوم دکتر موفق بشی.

خوش اومدی عزیزم. مرسی.
اومدم وبلاگت...خیلی انرژی داره. منم همیشه دوست دارم غذاهای خوشمزه تو خونه درست کنم..ولی وقت نمیکنم

شیرین یکشنبه 11 مرداد 1394 ساعت 09:45 http://rozegar-khosh.blogfa.com

سلام . خسته نباشی .
متاسفانه بعضی ها فقط بچه دار شدن و ول کردن . یعنی تربیت براشون اصلا مهم نیست . کم نیستند افرادی که اینجور رفتار ها رو دارن . البته شاید افزایش این جور رفتارها در محیط های عمومی مثل دانشگاه و اساتید و مسدول کلاس بر میگرده . تو دانشگاه ما پسری بود که پنجشنبه ها موقع خداحافظی به خانمو میگفت شب جمعه خوبی داشته باشید . یا شوخی های خیلی خیلی بدی میکرد . استاد ابله بجای تذکر یک لبخند تجویل میداد و بدتر از اون عمل میکرد تا اینکه یک روز برای انجام پروژه ای رفتم شرکت ب و ر س ک ا ل ا . در اولین شوخی استاد راهنمای اونجا چنان حالش رو گرفت که از کلاس رفت بیرون . این ماههای آخر بیشتر مواظب خودت باش

سلام عزیزم
دقیقا اینجوره بعضی اساتید اصلا به روی مبارکشون نمیارن..وگرنه بعضی ها اینقدرها هم رودار نمیشدن
وای اون پسره چقدر مزخرف بوده... شب جمعه...یعنی واقعا استاده نمیدفهمیده.
چشم عزیزم

دلارام مهربون جمعه 9 مرداد 1394 ساعت 07:52

سلام عزیزم....
اونایی که بی ادب بودن قراره دکتر بشن؟؟
خدا بخیر بگذرونه....

گلم ایشالله این روزای اخر هم به راحتی پشت سر بذاری... دیگه چیزی نمونده شازده پسر بیاد تو بغلتا.....

بعد مرخصی می گیری برای تحصیلت؟؟

سلام دلارام جون
بله متاسفانه... اوه چه بی ادبی هم بودن...رودارا..دسته جمعی حالمون ازشون بد میشد
مرسی عزیزم. ان شالله به سلامتی بیان نی نی هامون...ما که خیلی منتظریم.
تصمیم برا مرخصی نداشتم از اول. چون خیلی عقب می افتم. تا ببیتیم خدا چی میخواد

دلارام مهربون جمعه 9 مرداد 1394 ساعت 07:47

سلام راضیه جون خوبم تو خوبی؟
خب اگه خوب نیس چرا دکترم بهم داده؟؟؟ یعنی میگی دکترم خوب نیس؟؟
البته من فقط یه دونه خوردم...چون مطمئن نبودم به خوردنش....
فعلا اون دو تا مولتی رو بهم نداده....

سلام عزیزم. خداروشکر خوبی. منم خوبم
شاید داروخانه اشتباه بهت داده.. نمیدونم اگه دقیقا همینو برات نوشته تو نسخه که اشتباه کرده بنظر من

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.