32

. اسفند برای من خیلی خاطره انگیزه... ماهی که فهمیدم مامان شدم... ماهی که 7 سال پیش زندگی مشترکمونو شروع کردیم... و اولین روزش هم روز تولد همسرمه ...سال 94 شاید بهترین سال زندگیم بود... سال دیگه ای خاطرم نیست اینقدر احساس خوشبختی کرده باشم... 6 ماهه اولش که بارداریم بود و درس و کار و کارخونه رفتم و تلاش و کوشش... 6 ماهه دوم هم پا گذاشتن پسرم به دنیای منو باباش..... 6 ماهه دوم امسال و با هیچ چیزی عوض نمیکنم...  لحظه تولدش ...اشک هام بعد اتاق عمل.. لحظه ای که همسرم اومد بیمارستان  تا جوجه کوچولومونو ببریم خونه... اولین باری که بعد چند روز پسرمونو اوردیم خونه خودمون... هرروز بزرگ شدنش...هر روز عوض شدنش...هرروز عشق ما بهش...وقتی دوتایی خم میشیم روشو نگاهش میکنیم و بعد بهمدیگه نگاه میکنیم و یه لبخند گنده میزنیم...لحظه لحظه اش شیرینه...  اینکه چقدر زندگیمونو شیرین تر کرده قابل وصف نیست...اینکه دیدن احساسات همسرم به پسرمون چقدر سر ذوقم میاره قابل وصف نیست....فقط میگم خداجووونم شکرت شکرت شکرت


 


نظرات 2 + ارسال نظر
دلارام مهربون جمعه 28 اسفند 1394 ساعت 09:11

اخیییی خدایا شکرت..حالا دومی هم بیاری بازم یه عالمه. دیگه شیرین تر میشهههه

حتما همینطوره...وجود بچه همش شیرینیه....خدا همه رو با نعمتهاش شاد کنه

biiitaaa جمعه 21 اسفند 1394 ساعت 14:50 http://maloosak.69.mu

با وبلاگتون خیلی حال کردم بقول خودمونیا دمتون گرم
واقعا وبلاگ محشری دارین بازم تشکر میکنم
امیدوارم به سایت ماهم سری بزنی شاید به دردتون بخوره یروزی
به امید دیدار
89651

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.