38

نمیدونم از کی اینقدر بی اراده و سست شدم...هرچی هست خیلی وقته از خودم خسته شدم که دختر گنده حالا که مامان هم شدم هنوز نمی تونم خودمو کنترل کنم و بابرنامه برم جلو.... چند وقتیه یعنی خیلی وقته که به شدت به موبایل و دنیای مجازی معتاد شدم... با این وضع کلاس رفتن و رسیدگی به ‍پارسا بازم وسط  کلاسی ..تو تاکسی ..موقع شیردادن و خلاصه درحال آشپزی گوشی از دستم نمی افته....همه اینا همزمان با اینه که کلی از درسام جاموندم..با خودم فکر کردم که من با بودن پارسا وقت جداگانه برا درس خوندن که ندارم پس باید از همین وقتهایی که موبایل دستمه استفاده کنم.... ازاونجایی که نمی تونم به این زودی ها از دنیای مجازی دل بکنم امروز در یک حرکت عجیب همسرجان که ظهر داشت میرفت گوشی و دادم بهش تا با خودش ببره تا من بتونم دوران ترک و بگذرونم.....  

خیلی حالگیرانه از پنج شنبه همسرجان صبح و عصر دانشگاه یه دوره آموزشی دارن...تا چند روزم ادامه داره... روز اولی هم که رفته بود دقیقا جفت کیفی که از مشهد خریده بودیمو بهش دادن...کاش نمی خریدیمااا... 

اینظوری شد که دیروز نتونست خونه باشه تا پسرجان و نگه داره و من برم کلاس...کلاسمم بیمارستان بود...نرفتم دیگه ولی کلاسهای عصرم غیبتهام زیاد شده بود و گفت میمونم خونه هر چی میشه بشه و نرفت کلاس خودش...اومد منو رسوند دانشکده و با پارسا برگشتن خونه...خوابیده بودن وقتی بیدار شده بود دوباره اورده بودش دانشگاه...وقتی بهم گفت بدو رفتم پایین...وای چقدر دلم براش تنگ بود...دیگه به سختی میرم کلاس هارو ..طاقت دوریشو ندارم ولی چکار کنم که مجبورم ...وقتی میام بغلش میکنم هزار بار میگم لعنت به درس...خلاصه باز اومدن دانشکده و بچه ها ریختن رو پسرم...مثل اون سری اینقدر دست به دستش کردن ...این سری تا اخرهعم سرکلاس سه تایی نشستیم...منو و همسرم و پارسا بعد کلاس هم اومدیم خونه  شیر کاکایو درست کردم خوردیم و برای شام هم پیتزا پختم.... چقدر آشپزی خوووووب و لذت بخشه 

امروز ساعت 2 کلاس داشتم ولی نرفتم چون باید پارسارو میبردم  دیدم بچه ها اصلا درس و گوش نمیدن با این اوضاع..خدا بهم رحم کنه با این غیبتها...تازه 10.5 شب به زوررررررررررررر خوابوندمش تا بشینم سر درسام....هفته دیگه میان ترم دارم. این پسر ناز من روزا اصلا خواب نداره بخاطر همین اصلا نمی تونم روزا درس بخونم...چند وقتیه اگه موبایل بذاره میخوام شبا ۱۱ تا 2 درس بخونم....توکل بر خدا 

همسر جان امشب شیفته و منم مثل همیشه دلتنگشم...بارون میزنه به شیشه ...امیدورام همیشه سلامت باشه که اینهمه بخاطر ما زحمت میکشه و  عاشق خانواده اشه  

 

پی نوشت: شیرین جون یادم هست که باید عکس میذاشتما ولی ببخشید کفتم که گوشیمو دادم همسرم برده...در اولین فرصت ان شالله

نظرات 5 + ارسال نظر
هنرمند دوشنبه 6 اردیبهشت 1395 ساعت 18:12 http://www.honar94.blogfa.com

زندگی

چون قفسی است

قفسی تنگ پر از تنهایی

و چه خوب است

لحظه غفلت آن زندانبان

بعد از آن هم.................. پرواز

سلام و درود فراوان
وقت بخیر[گل][گل]

زهرای سعید شنبه 4 اردیبهشت 1395 ساعت 11:17 http://Love-h-somuch.blogfa.com

عزیزم الان همه ماشالا این اعتیاد به دنیای مجازی و مبایلو دارن
حسابی سرت شلوغه ها ...بچه ، درس ، زندگی ...
موفق باشی ایشالا

اره متاسفانه همه معتادیم
خداروشکر برای مشعولیت های شیرین

مهسا دوشنبه 30 فروردین 1395 ساعت 23:06 http://sarneveshtehman.blogfa.com

سلام بر استاد و مادر عزیز. خوبی خانمی؟ خسته نباشی استاد. این دیای مجازی گوشی... واقعا خوب گفتی منم گاها خیلی مشغول می شم از کار وزندگی می مونم.
خوبه تکر کنی. منم خیلی کم کردم اخیرا. سلامت باشی عزیزم. در کنار همس و پسر گلت.

سلام مهساجونم. مرسی خانوم دکتر.

الناز دوشنبه 30 فروردین 1395 ساعت 15:47 http://bidadeeshgh.blogsky.com

منم بخاطر همین هیچ شبکه اجتماعی تو گوشیم نصب نکردم...تنها سرگرمیم با دنیای مجازی فقط وبلاگمه ک اونم زیاد وقت گیر نیست... تو هم تلگرام و ... رو حذف کن بعد امتحانا دوباره نصبش کن. تا ب درست و فندقت
راحت تر برسی گلم.

چه خوب که تونستی نصب نکنی..افرین

خانوم ٍ آقای الف(آیلین) دوشنبه 30 فروردین 1395 ساعت 12:23 http://aa72aa.blogfa.com

خانم دکتر از شما بعیده شما باید یه هدف داشته باشی اونم درس درس درس
چرا درس بزا بهت بگم
اول برای جبران زحمات همسرت
دوم برای مامان نمونه شدن برای پارسا
سوم ...
عه چرا اینطوری شد سوم نداره یعنی ؟؟؟؟؟؟؟؟ کلا باید بیشتر به درست اهمیت بدی
موفق باشی جانممممممممم

قربونت عزیزم...سعی مو میکنم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.