42

نمیدونم هنوزم کسی هست وبلاگ بخونه یا نه! امیدوارم یه نفر لااقل بخونه....خیلی نیاز به حرف زدن دارم  اما کسی و پیدا نکردم...دلم خیلی گرفته...بد گرفته...عوامل خوشحالیم تو این روزها خیلی بیشتر بود ولی بازهم  امروز خیلی دلم گرفته...مامانمو ناراحت کردم حسابی...خیلی باهاش بد صحبت کردم... موضوعاتی که در موردش باهاش بحثم شد کاملا حق با منه ولی من نباید به خودم اجازه میدادم اون طرز صحبتو... مامانم بخاطر فشار زندگی و مشکلات رنگارنگش عصبی شده و... ولی من گاهی درکش نمیکنم...خدا منو بکشه...داغونم ...خیلی حالم بده..از صبح دارم به مخاطبین گوشیم نگاه میکنم تا یکی پیدا بشه باهاش حرف بزنم ولی پیدا نکردم...دلم گرفته...از نداشتن خواهر...برادرم ازدواج کرد   با اونم مثل قبل نمی تونم حرف بزنم...اصلا دیگه فکر میکنم مال من نیست ...نمیدونم چمه...به شوهرمم که نمی تونم و نمی خوام بعضی مسائل خانوادگی و بگم....دوستامم که هیچچچ... این یک هفته که بخاطر کارهای زیادم نتونستم خوب به پارسا برسم..و دیدم چقدر اذیت شد.. همش بغل میخواد و کلا گریه میکنه..شب و روز...حتی نمی تونستم یه دقیقه بزارمش زمین...بس که گریه کرده چشماش کاملا قرمز شده....داغونم اصلا... ناراحتم براش..اذیتش کردم...حالا میفهمم مادرم چقدر سختی کشیده تا من بزرگ بشم و من اصلا تو حرف زدن مراعاتش نکردم... خدایا منو ببخش... بخاطر همه حرفای بدی که زدم...به خاطر همه  چیز... نمیدونم چکار کنم.... امشب خونه با پسرم تنهام...دلم میخواد نه کسی زنگ خونه رو بزنه نه تلفن..هیچی و فقط گریه کنم...وقتی اشکام میان پسرم زل میزنه و نگاه میکنه...این هفته هم به پسرم ظلم کردم هم به مادرم... داعونم..خودمو نمی بخشم اصلا... اصلا...خدایاااا چکار کنم...تابستون داره تموم میشه اصلا دلم نمیخواد مهر بشه امسال و بخوام برم دانشگاه...دلم نمیخواد پسرمو تنها بزارم...5 ام این ماه روز داروساز بود...شوهر مهربونم برام ساعت خرید...همون چیزی و که دوست داشتم...








 



نظرات 4 + ارسال نظر
شیشه چهارشنبه 10 شهریور 1395 ساعت 09:42 http://www.sangoshishee.blogsky.com

سلام بر آبجی راضیه
روزتون با کلی تاخیر مبارک .
مادر است دیگر . چه میتوان کرد.
متاسفانه من هر وقت از دست کسی عصبانی بشم دیواری کوتاه تر از دیوار مادرم رو پیدا نمیکنم . قیافه از مامان میگیرم . غر سرش میزنم . حاضر جوابی میکنم و بعد مثل ... پشیمون میشم . اما وقتی میرم معذرت بخوام میگه مگه چیزی شده . و بیشتر از قبل ناراحت میشم . مادرا خیلی عجیبن .
چند ماهی که مامان مریض بود تازه فهمیدم اگه خدای نکرده یه روز نباشه میمیرم . یه جورایی همه نسبت به پدر و مادرشون همین طوری هستند .
من هم درد بی خواهری کشیدم . تنها برادرم بعد از ازدواجش از هزار تا غریبه غریبه تر شد و من موندم و دنیایی از حرف ها که دیگه کسی نبود بهش بزنم . به خاطر همین به نوشتن پناه آوردم . دنیای کاغذی ساختم .
من و شما تو یه چیز شبیه هم هستیم و اون اینکه هر دو همسران خوبی داریم . خدا رو شکر تا جایی که میتونند هوامون رو دارن . پشتمون بهشون گرمه . اما باز شما یه قدم از من جلوتری . پارسا خلاء تنهاییت رو پر کرده
نمی دونم چرا دلت گرفته اما تجربه بهم نشون داده که هیچ چیز ارزش خراب کردن حالا الان زندگی رو نداره . شاد باش و بخند .
راستی عکس جدید از پارسا نمیزاری؟ حداقل یه کانالی تو تلگرام یا یه صفحه تو اینستا درست کن گل پسری رو ببینیم

سلام خواهر گلمممم
خیلی خوبی خیلی
دقیقا حال و روزمون مثل همه
عکس میزارم خیلی زوو چشم
حرفات خیلی ارامش بخش بود

الناز چهارشنبه 10 شهریور 1395 ساعت 00:07 http://bidadeeshgh.blogsky.com

متنتو خوندم منم از مامانم شرمنده شدم... مامان منم ی زمانی مشکلات زیادی داشته و الان عصبی شده... منم گاهی تند جوابشو میدم... بعد پشیمون میشم... باز از اول...
مثلا همین دیشب زنگ زده بریم خونه داییم من بدلایلی گفتم ک نمیتونم بیام .. الان از صبح زنگ نزده بهم بخاطر برادرش با من سرسنگینه چیکار کنم ناراحت نشم؟؟؟

چطوری الناز جووون
نی نی خوبه؟
منم گفتم که کاملا مقصر خودش بود خودش عصبی شده منم کاملا عصبی میکنه ...چکار کنیم ...باید احترامشونو داشته باشیم چاره ای نیست
من چند روزه باهاش حرف نزدم...زنگ نزده بهم...منم نزدم... داغونم

سمیرا سه‌شنبه 9 شهریور 1395 ساعت 10:42

عزیز دلم بعضی مواقع پیش میاد دیگه من فکر کنم شما یک خسته ای و خیلی حساس شدی مامانا مهربونن می بخشن عزیزم.
روزتم مبارک با تاخیر خانوم دکتر.

مرسی گلمم
اخه چندین بار حرفمون شد... میدونم میبخشن ولی خب ادم ناراحت میشه دیگه
مرسی ازت

خانم آقای الف(آیلین) دوشنبه 8 شهریور 1395 ساعت 23:43 http://aa72aa.blogfa.com

عزیزم خانم دکتر جونم نبینم غمتو هر روز وبلاگتو باز می کنم امروز میخواستم حرفای خوب ببینم
از مادرت عذر خواهی کن بابت لحن بدت
پارسا جونمو بماچ
گریه هم خوبه ولی پارسا چه گناهی کرده ؟ امیدوارم زود این حالت خوب بشه گلم

آیلیننننن
هنوز بهش زنگ نزدم... نمیدونم هم ناراحتم هم خودمم کلی گله دارم ازش.... نمیدونم چکار کنم

پارسا هم حسابی حالمو جا آورده

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.